آدمهایی را دیدهای که میآیند و میروند؛ هر صبح ظاهر میشوند و هر غروب می گذرند. ایشان میآیند بیکمترین حضور و میروند فارغ از اثر؛ همیشه نیستند در عین حضور. اینان سایهی حضورشان همواره بیرنگ است؛ بودنشان نبود است و وجودشان حضور عدم. اما ندیدهای که نیم حضور برخی طوفان بودن است و سایهشان نیز عدم را رنگ وجود میزند؟ مگر تو - شما - این گونه نیستی؟ |